پزشك همراه
ناز و غمزه امدادگر جماعت هم دیدنی بود و كشیدنی. اما به قول خودشان پزشك نه امدادگر! چقدر ما بسیجیها مهم بودیم كه شبهای عملیات پزشك همراه داشتیم! چه اندازه هم این دكترها نگران حال ما بودند!آنها می گفتند: نترسید بروید جلو ما پشت سرتان هستیم فقط سعی كنید تیر و تركش را از جایی بخورید كه زخمتان قابل بستن و پانسمان كردن باشد. ما از فرط علاقه به آنها اطمینان می دادیم كه روشی پیش بگیریم كه به شهادت یا اسارت منتهی بشود و اگر جزییاتش را می خواستند بدانند، در توضیح آن می گفتیم: نمی خواهیم با قتل نفس بار شما را سنگین كنیم یا وسیله آموزش و كارورزیتان باشیم.
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط خوشخو
آخرین مطالب